در طول زمان برای اینکه یادم نرود چه کسی هستم و برای چه میجنگم؛ از تمام هراسهایم با تکیه بر تلاش فردی گذشتم. از تمام دلبستگیها، نیازها، از تمام خودم برای تو گذشتم. اینک این دیوار بلند که تو به آن نگاه میکنی، حتی لحظهای فراموش نکرده که از کجا بنا شده؛ فراموش نکرده چگونه با قطرههای اشک سرخ گذشته و ایستاده.
من تمام قد برای دیدهی تو ایستادهام. نگاه کن؛ شکوه در چشمان تو زیبا گشته.
تحت تاثیر فیلم The pursuit of happyness
ای کاش میمردم و تو را هرگز نمی دیدم
خون خود می خوردم و شبی و صبحی نمی دیدم
تو حال و هوای گذشته و آینده را بردی
تو زندگی در لحظه را ز جان من بردی
تو خنده را آورده و ز لبم بردی
تو آمدی و رفتی و زندگی را بردی
تو ماه من شدی، آفتاب را بردی
تا جان من شدی، ابر آوردی
تو همه هستی من شدی، ستاره ها را بردی
تو که نمیخواستی، چرا یار من شدی
گله بسیار کرده ام و حال تو را دیدم
بگو ای کاش، بگو ای کاش، تو را هرگز نمی دیدم...
فقط برای یک روز بودن با تو، ذهنم را آماده نگه می دارم. آن روز قشنگ ترین جملات عاشقانه را با خودم تمرین می کنم؛ برای اینکه شاید روزم پایان نیابد. اما چه کنم که آن روز همانند روزهای دیگر خیلی سریع می گذرد. بهتر است جملاتم را به تکرار تمرین کنم، شاید این روز همانند روزهای دیگر نباشد. شاید سریع بگذرد اما از ذهنم هرگز نمی گذرد.
به هین راحتی حرفم ناراحت کننده بود. لطفاً مخاطب خاصم، کمی آهسته تر، دوباره و دوباره بخوان.
تحت تاثیر فیلم At Middleton
چــون هــست زمــانه در شتــاب ای ســاقــی
بـــر نــه بــــر کـــفم شــراب نـاب ای ســــاقی
هـــــنــگام صـــبـــــوح قــفــل بــــــر در زده ام
مـــی ده کــه برآمــــد آفـــتـــاب ای ســــاقی
"حکیم خــیام"
ســال 1394 خورشیــدی شـــادبـــاش بــــاد.
مرد: هی، "دانکن"، بیداری؟
دانکن: آره.
مرد: به نظرت نمرۀ تو با مقیاس 1 تا 10 چنده؟
دانکن: چی؟
مرد: یه عدد بهم بگو. کاره سختی که نیست!
دانکن: نمیدونم، شاید 6.
مرد: (تعجب) واقعاً! بنظرم نمرۀ تو 3 هستش. اینو میگم چون تو همیشه همینجوری هستی و مثل هم سن و سالات رفتار نمیکنی.
دانکن: (سکوت)
"قسمت آغازین فیلم The way way back"
*Pattern