-
در جستجوی خوشبختی(The pursuit of happyness)
1397/04/15 02:06
در طول زمان برای اینکه یادم نرود چه کسی هستم و برای چه میجنگم؛ از تمام هراسهایم با تکیه بر تلاش فردی گذشتم. از تمام دلبستگیها، نیازها، از تمام خودم برای تو گذشتم. اینک این دیوار بلند که تو به آن نگاه میکنی، حتی لحظهای فراموش نکرده که از کجا بنا شده؛ فراموش نکرده چگونه با قطرههای اشک سرخ گذشته و ایستاده. من تمام قد...
-
ای کاش تو را نمی دیدم
1396/01/06 16:19
ای کاش میمردم و تو را هرگز نمی دیدم خون خود می خوردم و شبی و صبحی نمی دیدم تو حال و هوای گذشته و آینده را بردی تو زندگی در لحظه را ز جان من بردی تو خنده را آورده و ز لبم بردی تو آمدی و رفتی و زندگی را بردی تو ماه من شدی، آفتاب را بردی تا جان من شدی، ابر آوردی تو همه هستی من شدی، ستاره ها را بردی تو که نمیخواستی،...
-
فقط برای یک روز...
1394/06/12 17:16
فقط برای یک روز بودن با تو، ذهنم را آماده نگه می دارم. آن روز قشنگ ترین جملات عاشقانه را با خودم تمرین می کنم؛ برای اینکه شاید روزم پایان نیابد. اما چه کنم که آن روز همانند روزهای دیگر خیلی سریع می گذرد. بهتر است جملاتم را به تکرار تمرین کنم، شاید این روز همانند روزهای دیگر نباشد. شاید سریع بگذرد اما از ذهنم هرگز نمی...
-
سال نــــــــــــو
1394/01/02 12:56
چــون هــست زمــانه در شتــاب ای ســاقــی بـــر نــه بــــر کـــفم شــراب نـاب ای ســــاقی هـــــنــگام صـــبـــــوح قــفــل بــــــر در زده ام مـــی ده کــه برآمــــد آفـــتـــاب ای ســــاقی "حکیم خــیام" ســال 1394 خورشیــدی شـــادبـــاش بــــاد.
-
"الگو"* های زندگی
1393/04/25 19:50
مرد: هی، "دانکن"، بیداری؟ دانکن: آره. مرد: به نظرت نمرۀ تو با مقیاس 1 تا 10 چنده؟ دانکن: چی؟ مرد: یه عدد بهم بگو. کاره سختی که نیست! دانکن: نمیدونم، شاید 6. مرد: (تعجب) واقعاً! بنظرم نمرۀ تو 3 هستش. اینو میگم چون تو همیشه همینجوری هستی و مثل هم سن و سالات رفتار نمیکنی. دانکن: (سکوت) "قسمت آغازین فیلم...
-
The Book Thief (دزدِ کـــتــاب)
1393/01/07 21:18
همه ی ما روزی میمیریم اما کاش لذت کوتاهی از دنیایمان ببریم. دنیایی که ستاره هایش به روشنی صورت زیبای معشوقه ی باکره است. خورشید همچون صدفی نقره ای رنگ از پس ابر تیره نگاهمان میکند. آجرهای سرخ رنگ خود را به نم نم باران میسپارند تا زرد روی شوند. باد همچون آغوش مادرم جایگاه رازهایم است. از دست دادم سوغاتی آدم ها را، مرگ...
-
نیـــــــاز
1392/06/22 00:46
کاشکی داشتن تو را بیشتر تجربه...نه، درک میکردم. کاشکی گذر زمان را درک...نه، حــس میکردم. کاشکی دستانت را حــس...نه، لمـس میکردم. کاشکی موهایت را لمـس...نه، بــو میکردم. کاشکی صورتت را بــو...نه، نگاه میکردم. کاشکی لبانت را نگاه...نه، مزه میکردم. کاشکی حرفهایت را مزه...نه، گوش میکردم. کاشکی تو را درک میکردم.
-
کلاسیک ذاتی
1391/06/04 16:56
نمی خواهم شعار بدهم یا که فریاد سفیهانه ای سر دهم می خواهم بشکنم، آن دو دست سردت را... بشکنم تو بودی که نقشۀ روزمرگی روزهایم را خریدی و برای تنهایی شهر من مرز کشیدی نقش سبز از دل جنگل هایش زدودی و آفریدی سیه فام شبهای کویری
-
غـــــــرور
1391/05/18 21:15
عبور بهانه ای نشد برای گذشتن از تو غرور بی پروایم کرد، فرار تنهایم گذاشت تنهایی خاطر من، بی میلی ظاهر تو بخاطر بهانه ای، گذشت از خاطر تو
-
کـــسی مثـــل تـــــو
1390/12/17 16:19
چگونه اجازه میدهی احساست را به حراج بگذارد؟ دخترک را پیدا کند و با او پیمان ببندد؟ امیدوارم که رویایت به حقیقت بپیوندد همانطور که من به زندگیت رنگ تازه ای دادم. دوست دیرین من چرا خجالت می کشی؟ دوست دارم دوباره به عقب برگردی و از پشت مرا لمس کنی. بدون قدم هایت متنفرم از آسمان آبی خیابانِ شهر. امیدوارم دوباره چهره ام را...
-
کلافه
1390/10/27 16:27
کلافه بودن خود مصیبتی بس دشوار است،چه رسد به آنکه تو نیز به آن اضافه شوی. با تو بودن در شبهای طولانی، بی برقی، سرما، گرما... طاقتم را کم کرده. حرف از غذای محبوبت، شال های رنگی مثل رنگین کمانت دیگر چنگی به دل نمیزند. پیاده روی توی پارک های پر از برگ پاییز یا ساحل گرم آغوشت دیگر دوای درد من نیست. صف های طولانی شیر، با...
-
وطن
1390/07/23 20:43
وطن جایی است که دوست دوستم محرم جیب است وطن جایی است که ریا در خانه و تزویر در کوچه است وطن جایی است که او تو و من را بدون واسطه آفرید وطن جایی است که مادر از دیدنش آنجایش را درید وطن جایی است که آبجی کز داد موهایش را از بس که مالید وطن جایی است که حالم دیگر از بودنش به هم میخورد وطن جایی است که تخم مرغ 300 تومنی آروغ...
-
یک روز نوشتۀ دروغی
1390/04/31 15:05
بیدار شدم،برایم مهم نبود ساعت چند است. فریاد زدم،پاسخی نبود! خوشحال شدم. ماژیک را برداشتم. کمی فکر کردم... اما بالاخره نوشتم. لباسهایم را عوض کردم و از خانه بیرون زدم. به اولین کسی که رسیدم، پرسیدم: ساعت چنده؟ جواب: 11 (شب) به دومین رسیدم، پرسیدم: امروز چه روزیست؟ جواب: 4 (اسفند) و سومین: اینجا کجاست؟ جواب: (سکوت) به...
-
پایانِ آغاز
1390/04/22 02:01
از درون به بیرون نگاه کردم و دیدم!!! او بود نگاه بی رمق تو در فشنگ باران روزگار دستان بی قرار تو در لا به لای زمان به پیانو مینگرم نمی بینم کجاست؟ من به دنبال گم شده خویش در مسجد محله می گردم کجاست؟ می دانی؟ تو به من میخندی و نمی دانی من رو بروی تو هستم! من احساس تو هستم که کهنه وار بر روی کاغذ می چلانیش ای آشناترین...
-
بدرقه ی خنده
1390/01/12 14:43
ماندن و گفتن و لحظۀ شک رفتن و دیدن و خندۀ اشک بوق و دود و سوت قطار کجایی تو ای دیوانه یار مسیر و قدم و چشم انتظار وداع پریشان و مسافر سوار خانه و چای و گرمای اتاق فکر و تنهایی و دیگ واجاق جدول و جوهر و خودکار و دست رفتی و می نویسم، تنهاترم حتی از خدا
-
آغاز به کار دوبارۀ وبلاگ زمزمه در BlogSky
1390/01/09 13:14
با عرض سلام و تبریک سال 1390 خدمت بازدید کنندگان دیرین و جدید. وبلاگ پیشین من (www.zemzem-eh.blogfa.com) بنا به دلایلی که نمیدانم مسدود شد. طی مکاتبات اینترنتی با سایت بلاگفا و عدم دریافت جوابیه از سوی سایت نامبرده به یقین رسیدم که " اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد" . امیدوارم همانند ایام پیشین بنده را با...