کلاسیک ذاتی

نمی خواهم شعار بدهم یا که فریاد سفیهانه ای سر دهم
می خواهم بشکنم، آن دو دست سردت را... بشکنم
تو بودی که نقشۀ روزمرگی روزهایم را خریدی
و برای تنهایی شهر من مرز کشیدی
نقش سبز از دل جنگل هایش زدودی
و آفریدی سیه فام شبهای کویری