بیدار شدم،برایم مهم نبود ساعت چند است.
فریاد زدم،پاسخی نبود!
خوشحال شدم.
ماژیک را برداشتم. کمی فکر کردم... اما بالاخره نوشتم.
لباسهایم را عوض کردم و از خانه بیرون زدم.
به اولین کسی که رسیدم، پرسیدم: ساعت چنده؟ جواب: 11 (شب)
به دومین رسیدم، پرسیدم: امروز چه روزیست؟ جواب: 4 (اسفند)
و سومین: اینجا کجاست؟ جواب: (سکوت)
به خانه برگشتم و یک راست به اتاقم رفتم.
به دیوار اتاق خیره شدم، نوشته بودم: تولدت مبارک.